در حاشیه انتخابات آمریکا : کدام تغییر؟
بار دیگر تب انتخاباتی با شروع کنگره حزب دمکرات آمریکا بالا گرفته است. بار دیگر ماشین عظیم تبلیغاتی احزاب حاکم در آمریکا با قدرت به حرکت در آمده است. کارناوال تبلیغاتی با بادکنکهای رنگین و جذاب ترین افه ها آغاز شده است. این هفته نوبت حزب دمکرات است. هفته آینده نوبت جمهوریخواهان است. دمکراتها برای تصرف کاخ سفید، تم اصلی کمپین خود را "تغییر" نام گذارده اند.
در نگاه اول این انتخابات به درجاتی از گذشته متفاوت است. آنچه در جلوی صحنه کمپین انتخاباتی قرار دارد، ادامه گذشته نیست. هم "رنگش" نیست. هم "جنس اش" نیست. و این برای سیاست و دمکراسی در آمریکا "گامهایی بزرگ" به جلو است. و چرا که نه؟ تا چند دوره پیش رنگ پوست خود نیز یک شرط انتخاباتی در این دمکراسی بود. تصور اینکه فردی با "رنگ غیر رسمی" به مقام اول بورژوازی و حاکمیت سیاسی نیم نگاهی داشته باشد، یک غیر ممکن بود. در جامعه ای که مرد بودن، صاحب ملک بودن، سفید بودن، صاحب سرمایه بودن از پیش شرطهای انتخاباتی و یا حتی پیش شرط انتخاب کردن و حتی رای دادن بود، این یک "پیشرفت" برای دمکراسی است. اما این پیشرفت در همین جا متوقف میشود.
حزب دمکرات بر تفاوت خود بر حزب جمهوریخواه تاکید دارند. بدون تردید تفاوتهایی هم قابل مشاهده است. افول سطح زندگی مادی توده های مردم، افزایش بیکاری، افزایش عدم دسترسی به بیمه درمانی، و جنگ در عراق و تلاش برای تغییر آن گوشه ای از تاکیدات این حزب و رهبری جدید آن، باراک اوباما است. اما کارنامه خود این حزب تفاوت ماهوی و چندانی با آنچه در دوران بوش شاهد آن هستیم، ندارد. وعده ها مسلما متفاوت است. اما تغییرات جزیی و ناچیزند. در این انتخابات، علیرغم آنکه کاندیدای اول حزب دمکرات یک سیاهپوست، فرزند خانواده ای مهاجر است، بطور واقعی انتخابی در میان نیست. سرنوشت انتخابات از پیش رقم خورده است. نه از این بابت که تقلبی در کار است. نه، از آن رو که فرد مخیر نیست. بلکه از آن رو که انتخاب های محدودی در مقابلش قرار داده میشود. بلکه از آن رو که انتخابهای سیاسی ای که در مقابل مردم قرار دارد، مجرا و محدوده ای برای تغییر واقعی در زندگی توده های مردم نیستند. در انتخابات دمکراسی سرنوشت نظام مورد انتخاب نیست. انتخابات در دمکراسی نه تلاشی برای تغییر نظام بلکه مجرایی برای کسب مشروعیت و تحکیم پایه های آن است. انتخابات در این نظام مجرایی برای تعیین سرنوشت مردم کارکن نیست. کماکان باید از فرای سیستم انتخاباتی فشاری برای تغییر را دنبال کرد.
آمریکا کشوری با "سیستم دو حزبی" است. دو حزب همه چیز را در اختیار دارند. حتی حزب سومی، از جنس خودشان، از طبقه خودشان، هم امکانی برای مشارکت در این "سیستم" را ندارد. و این محدوده انتخاب مردم است. و مستقل از اینکه کدام حزب حاکم است منافع عمومی و استراتژیک طبقه حاکم در مجاری سیاسی خارج از رقابتهای حزبی و خارج از کنترل و دسترسی انتخاب کنندگان تعیین میشود. علیرغم های و هوهای تبلیغاتی کر کننده، در این جامعه هنوز زمانی کشوری را به جنگ میکشانند، از کسی رایی نمیگیرند. اکٽریت مقامات اصلی اجرایی دستگاه حاکم نه تنها انتخابی نیستند، بلکه پاسخگو هم نیستند. اکٽریت تصمیمات سرنوشت ساز و تعیین کننده در محافلی خارج از کنترل و پاسخگو حتی به همان "نمایندگان" منتخب صورت میگیرد.
اما احزاب اصلی بورژوازی در آمریکا احزابی اجتماعی اند. سنت دار و پایدارند. هیچ چیز فرقه ای و حاشیه ای نمیتوان در آنها جستجو کرد. هم جدالشان و هم دفاعشان از منافع مشترک واقعی است. مساله بر سر حفظ حاکمیت قدرت سیاسی است. بازی شیفتگان و مجانین نیست. بیگدار به آب نمیزنند. و این ویژگی احزاب سنت دار سیاسی است.
اما در جستجوی حقایق پایه ای باید از سطح قضایا و مشاهدات فراتر رفت. حقیقت سیاسی را باید کماکان در اعماق جستجو کرد. کنگره های احزاب بورژوازی حاکم در آمریکا با آنچه در کنگره های احزاب ما کمونیستهای کارگری میگذرد، تفاوتی ماهوی دارد. در اینجا تصمیمی گرفته نمیشود. سندی به رای گذاشته نمیشود. قطعنامه ای تصویب یا رد نمیشود. در اینجا سیاست، حتی سیاست بورژوازی، به معنای عمیق کلمه مورد جدل نیست. هر چه هست، نمایش انتخاباتی است. نمایش وحدت است. تلاش برای بسیج و به خط کردن است. سیاست بورژوایی باضافه قدرت خلاقیت تصویر سازی هالیوود است. تصمیمات از پیش اتخاذ شده است.
در این کنگره ها، گله مفسرین و ژورنالیسم حاکم به خط میشوند. هر جمله و هر خطی را زیر و رو و تجزیه و تحلیل میکنند. و در پس این کالبد شکافی سخنرانی ها تمام تلاش بر این است که آنچه حقیقی است، آنچه بیانگر جوهر واقعی سیاست بورژوازی در ضدیت با منافع اکٽریت کارگران و توده های مردم زحمتکش در آمریکاست کماکان در اعماق خاک مدفون بماند.
در این نظام مردم به پای صندوقهای رای میروند. انتخاب میکنند. هر چهار سال یکبار. اما پروسه انتخابات مترادف با پروسه دخالت مردم در سیاست و تعیین مقدرات زندگیشان نیست. بلکه پروسه ای برای کسب مشروعیت دستگاه حاکم است. در نظام پارلمانی مردم به هر حال با چند حلقه واسطه دخیل در سیاست اند. نمایندگانی انتخاب میشوند. اما این نمایندگاه "مقید" و "مشروط" نیستند. هر زمان که انتخاب کنندگان اراده کنند، قابل عزل و تغییر نیستند. فرد رای دهنده، کسانی که با قلم هایشان رای میدهند، تنها یک عدد اند. یک رای هستند. انسانهای صاحب اراده و صاحب نظری نیستند که هر زمان میتوانند و باید در سرنوشت سیاسی خود و جامعه دخالت کنند. و این نظام پارلمانی است. این دمکراسی نیابتی است. در این نظام رای ربط چندانی به اعمال اراده مستقیم توده های مردم، ندارد. رای و اراده مردم دو مقوله کاملا متفاوتند.
باراک اوباما، کمپین انتخاباتی خود را با "تغییر" آغاز کرد. تغییر برای مردمی که بیصبرانه منتظر خلاصی از دوران حاکمیت سیاسی نئوکانسرواتیوها و خاندان بوش و تغییری در زندگی مادی خود هستند، طنینی عمیق و جادویی دارد. "تغییر جهان و ایجاد دنیایی بهتر یک امید و آرمان همیشگی انسانها در طول تاریخ جامعه بشری بوده است. علیرغم رواج ایده های قدرگرایانه و خرافی اعم از مذهبی و غیر مذهبی حتی در دنیای باصطلاح مدرن امروز، ایده هایی که هر یک به نحوی علاج ناپذیری و مقدر بودن وضع موجود را تبلیغ میکنند، زندگی واقعی و عمل روزمره توده های وسیع مردم همواره حاکی از یک امید و باور عمیق به امکان پذیری و حتی اجتناب ناپذیری یک آینده بهتر است. این امید که دنیای فردا میتواند از محرومیت ها و مشقات و کمبودها و زشتی های امروز رها باشد، این اعتقاد که عمل امروز انسانها، چه جمعی و چه فردی، در تعیین چند و چون دنیای فردا موٽر است، یک نگرش ریشه دار و قدرتمند در جامعه است که زندگی و حرکت توده های وسیع مردم را جهت میدهد." (یک دنیای بهتر، برنامه حزب اتحاد کمونیسم کارگری) اما محدوده تغییرات مورد نظر این جریانات همواره در قالب مصالح طبقه حاکم بر جامعه به بند و اسارت کشیده میشود. تغییر در این جامعه با سد منافع طبقاتی مواجه است. شرط تغییر، انقلابی علیه انقیاد طبقاتی و استٽمار طبقاتی است. در این جامعه مادامکه نظام اقتصادی و سیاسی سرمایه داری مقدرات زندگی مردم را در کنترل خود دارد٬ تغییرات محدود است. ریشه ای و عمیق نیست. پایدار و بادوام نیست. جامعه ای که نابرابری و استٽمار انسانها یک مشخصه آن است و هر روز این مختصات را تولید و بازتولید میکند، تغییر بدون درهم شکستن این قالبها نمیتواند گامهای بلندی به جلو بردارد. و مادام که جامعه طبقاتی است، مادام که دولت دستگاه و ابزار سیادت طبقه بورژوا در جامعه است٬ تغییرات مورد نظر احزاب حاکم در این جوامع، تغییری کماکان برای تحکیم حاکمیت سیاسی طبقاتی و انقیاد توده های مردم کارکن است. جامعه طبقاتی جامعه ای آزاد نیست. در بازترین سیستم دمکراسی اسارت و انقیاد مردم از پیش فرض گرفته شده است!*